توسیع مجدد ریاضیات؛ ضرورت اجتناب ناپذیر محاسبات جامعه اسلامی
سخنران:
دکتر مرتضی حسینی الهاشمی
عضو فرهنگستان علوم اسلامی قم
سرفصل مباحث:
1. آسیب شناسی عدم تحقق کامل آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامی
2. بررسی نقش تعیین کننده توسیع ریاضیات در ایجاد ظرفیت و امکان محاسبات تمدن غرب
3. بررسی امکان و ضرورت توسیع ریاضیات برای پیشگیری از شکست های محاسبات برنامه ریزی جامعه اسلامی
ضرورت تحول در علوم انسانی،برای اداره جوامع امروزی بر کسی پوشیده نیست، اما وقوع تحول و مشاهده نتایج علمی و کاربردی آن، نیازمند تکمیل شدن پازلی است که متشکل از قطعات مختلفی میباشد. بسیاری از این قطعات و حلقهها، مورد توجه اصحاب علوم انسانی در حوزه و دانشگاه قرار دارد و پژوهشهایی در هر یک از این دو صورت پذیرفته است، اما در این میان قطعه ای وجود دارد که نه تنها در مورد آن کاری انجام نشده است، بلکه تاکنون توجهی هم به آن نشده است. ما این حلقهها را، حلقه مفقوده مغفوله مینامیم و معتقدیم اگر تمام قطعات و حلقههای مورد نیاز برای تحول در علوم انسانی تامین گردد و پژوهشهای لازم برای تولید علوم انسانی اسلامی صورت پذیرد،اما این حلقه مفقوده مغفوله تامین نگردد، باز نسخه عملی روی میز کارشناس، یا نسخه غربی خواهد بود یا نسخه شرقی. لذا این امکان وجود دارد که حجم قابل توجهی از علوم انسانی اسلامی تولید شده باشد، اما اداره جامعه اسلامی- به دلیل فقدان آن حلقه مفقوده مغفوله - با نسخههای غربی و شرقی صورت پذیرد، و در نتیجه نه تنها اهداف اسلامی تحقق نخواهد یافت، بلکه در مقابل اهداف غیر اسلامی یا ضد اسلامی در جامعه اسلامی تحقق عینی خواهد یافت؛ امری که هم اینک میتوان در واقعیت جامعه اسلامی مشاهده نمود. همچنین در این نوشتار درصددیم به تبیین حلقه مفقوده مغفوله تحول در علوم انسانی اسلامی را مورد بررسی قرار دهیم. از آن جایی که ریاضیات نوین و مطلوب، متناسبِ با علوم انسانی اسلامی شکل میگیرد و در محاسبات آن به کار میرود،می توان آن را ریاضیات اسلامی نیز نام نهاد.
آنچه در این نوشتار بدان پرداخته میشود، تقریری است از «توسیع مجدد ریاضیات؛ ضرورت اجتنابناپذیر محاسبات جامعه اسلامی» است. قطعا توجه و عنایت اساتید دانشگاه و حوزه و نیز دانشجویان و طلاب با ارائه دیدگاهها، انتقادات، پیشنهادات و طرح سوالات میتواند به تکامل و اتقان این موضوع و همچنین به سرانجام رسیدن آن یاری رساند. لذا مشتاقانه منتظر ارائه دیدگاههای اهل علم و فضل هستیم.
در این نشست تخصصی به بررسی یکی از احتمالاتی که میشود نسبت به آسیب شناسی مشکلات اجتماعی و راهکار رفع آن ارایه کرد، میپردازیم.
گزینهای که کسی به آن توجه نکرده و سالهاست ما در جوامع مختلف علمی خدمت اساتید مختلف ارایه کردیم که مورد استقبال قرار گرفته و شگفت زده شدهاند.
اکثرا اساتید ریاضیات، فلسفه علم و منطق و همچنین اساتید رشته علوم انسانی در خصوص ربط بین علم و دین و تحول علوم انسانی متناسب با اسلام -که مهترین فرد این اساتید که مورد تأیید حضرت آقا بودند شهید فخری زاده بود - فوق العاده پیگیر به نتیجه رسیدن این بحث بودند.
بیش از 4 دهه است که امامین انقلاب برای اسلام و تحقق اهداف و آرمانهای اسلامی قیام کردند اما پس از 40 سال حداقل میتوان میگفت که همه اهداف تحقق پیدا نکرده که نیاز به آسیب شناسی دارد.
افراد، احزاب، توطئه خارجی و .. از مواردی است که به عنوان عامل این آسیب مطرح شده اند.
احتمالی که ما مطرح میکنیم اینست که شاید دستگاه محاسباتی ما کشش محاسبات جامعه اسلامی ندارد.
دستگاه محاسباتی یا کیفی است یا کمی که به عهده منطق یا ریاضیات است که از متقن ترین علوم هستند که کسی به آن شک نداشت.
اما تمدن مدرن غرب پس از شک به ریاضیات ایجاد شد. برای ایجاد تغییر یا انتقال حتما به معادله کاربردی نیاز دارید یعنی متغیرها تعیین شود سپس بین متغیرهای موضوع نسبتها و روابط بیان شود.
باید ببینیم ریاضیات قدیم چه مشکلی داشت که از ریاضیات جدید استفاده کردیم. تا مشخص شود آیا ریاضیات قدیم به درد محاسبات علوم انسانی و اسلامی جهت رفع معضلات جامعه اسلامی میخورد یا ریاضیات جدید یا حالت سومی لازم است.
دو تا یا سه تا شدن ریاضیات به معنی نسخ قبلی نیست. یعنی منظور این نیست که ریاضیات جدیدی آورده شود بر مبنای آیات و روایات که روابط حاکم بدیهی در ریاضات قدیم را نسخ کند. برای کارهایی که نیاز به دقت بالایی ندارند همان ریاضیات قدیم کفایت میکند. ما نشان میدهیم که بخشی را نه ریاضیات قدیم میتواند محاسبه کند نه ریاضیات جدید. وقتی که میپرسم چرا ریاضیات قدیم تغییر کرد میگویند چون اصل پنجم از اصول هندسه اقلیدس از اول هم مورد شک بود و خودش هم اعتقاد داشت که به بداعت 4 اصل دیگر نیست و در طول تاریخ تلاش کردند تا اثباتش کنند ولی موفق نشدند. در نتیجه هندسههای نو اقلیدسی ایجاد شد. اگر اینگونه بود که در تاریخ آمده بیش از 2000 سال این نزاع بین دانشمندان بود و مردم هم کار خود را باریاضیات انجام میدادند حتی اگر 2000 سال دیگر این نزاع ادامه پیدا میکرد همین رویه ادامه پیدا میکرد. پس مشخص میشود که واقعا مسأله این نیست. اگر موشکافانه به قضیه نگاه شود مشخص میشود که دقیقا در عینیت گیر کرده اند. قصد داشتند مشکلی را حل کنند نتوانستند در نتیجه ریاضیات جدید را پایه گذاری کردند. این موضوع را با این صراحت در تاریخ بیان نکردند. برای مثال دکارت فیلسوف فرانسوی در اوج استعمارگری اروپا به ارتش هلند میرود و در آنجا به واحد توپخانه میرود و به توپخانه نیروی دریایی میرود. توپخانه قبل از جنگ جهانی اول و اختراع هواپیما استراتژیک ترین سلاح جنگی بود زیرا توانستند با استفاده از آن به داخل قلعهها نفوذ کنند. دکارت میبیند که این سلاح استراتژیک در خشکی خیلی خوب جواب میدهد اما در آب دقت لازم را ندارد. دکارت به این نتیجه میرسد که برای نقطه زنی سرعت لحظه ای لازم است نه سرعت متوسط. برای محاسبه سرعت لحظه ای نیاز به محاسبه شتاب داریم و برای محاسبه شتاب باید نقطه مماس بر منحنی را در نقطه دلخواه بدست آورد. ریاضی دان قدیم میتواند مماس بر منحنی را در نقطه مشخص با رسم بدست آورد ولی امکان محاسبه مماس در نقطه دلخواه را ندارد. از آنجا بود که برای نقطه دلخواه معادله خط ایجاد شد. خط، پیشرفت نقطه در صفحه است. چون نقطه در دستگاه ریاضیات قدیم تعریف نشده است. ابن سینا میگوید جسمی قابل رویت است که سه بعد دارد وقتی هیچ بعدی نداشته باشد نقطه است. چون قابل دیدن نیست امکان رویت پیشرفتش وجود ندارد. دکارت مسأله عینی را در فیزیک آورد، مسأله فیزیک را به محاسبات ریاضیات برد و در ریاضیات در مفاهیم پایه ورود کرد. چون دکارت فیلسوف بود به تعریف نقطه در ریاضیات ایراد گرفت و گفت چون شما در فلسفه خود ذات نگرید برای توضیح هر چیزی ذاتش را میگویید. حرکت نقطه کاری به ذاتش ندارد بلکه به موقعیت آن نسبت به نقاط دیگر مربوط است. درنتیجه فلسفه را عوض میکنیم به جای ذات به روابط بین اشیا توجه میکنیم. یعنی ربط نقطه با سایر نقاط و نقطه مبدا را بررسی میکنم در نتیجه نقطه در دستگاه دکارتی دارای طول و عرض ارتفاع ربطی میشود نه ذاتی. حال میتوان پیشرفت نقطه را قاعده مند کرد و به معادله خط تبدیل کرد. به این ترتیب مشکل عینی با تغییر مفاهیم پایه ریاضیات برطرف شد. برای تعریف حرکت -که مفهومی فیزیکی است- در ریاضی، مفاهیم پایه ای ریاضی قدیم را تغییر میدهیم. ابتدا حرکت را به لوازم آن تقلیل میدهیم. لوازم حرکت جهت و راستاست که در ریاضیات قدیم وجود ندارد. به همین دلیل صفحه بدون راستا و جهت اقلیدسی را به صفحه دارای راستا و جهت دکارتی تبدیل میکنیم. یعنی یک محور در راستای افق و یک محور در راستای عمود بر آن در نظر میگیریم و موقعیت هر نقطه را بر اساس زاویه ای(که یک مفهوم ریاضی است) که با محور افق میسازد بیان میکنیم. افزایش و کاهش اعداد (که جزء ریاضیات است) موقعیت ذره را در جهت راست و چپ یا بالا و پایین قرارداد میکنیم. در نتیجه میتوان از یک مشکل عینی به فیزیک رفت از فیزیک به دستگاه محاسبات فیزیک یعنی ریاضیات رفت از ریاضیات به مفاهیم پایه ریاضیات (نقطه، صفحه، خط، عدد، چهار عمل اصلی و ...) رفت و از مفاهیم پایه ریاضیات به فلسفه رفت و بیان کرد که باید نگرش از ذات نگری به ربط نگری تغییر کند. یعنی به جای عدد، زوج مرتب، به جای صفحه اقلیدسی، صفحه دکارتی، به جای خط ترسیمی، خط معادله ای و به جای نقطه سلبی، نقطه ایجابی استفاده میکنیم. این ریاضیات جدید مشکل فیزیک مدرن را حل میکند.
این اتفاقات تاریخی چون برای گسترش استعمارگری غرب اتفاق افتاد به صراحت در تاریخ بیان نمی شود. تا وقتی دستگاه ریاضیات قدیم باشد پرواز هواپیما قابل محاسبه نیست. حرکت شتابدار نیاز به تغییر در مبانی ریاضیات قدیم داشت. در ریاضیات قدیم فقط اعداد حقیقی وجود داشت و اعداد موهومی که اتفاقا منشا بیشتر کشفیات فیزیک مدرن میباشد وجود نداشت. با تغییر مفهوم، عدد مختلط تعریف شد. به این صورت که قسمت حقیقی در صفحه و قسمت موهومی در ارتفاع تعریف شد.
همه اینها مقدمه بود برای گفتن اینکه مفهوم حرکت خارج از ریاضیات به نام فلسفه فیزیک در بنیادی ترین مفاهیم ریاضیات اثر میگذارد و مفاهیم پایه ای جدید را پایه ریزی میکند که کارآمدی و قابلیت محاسبات وسیعی ایجاد میکند.
سؤال اینجاست که ما در مشکل عینیت جامعه اسلامی گیر کردیم. برنامه ریزی وسیاست گذاری میکنیم اما نمی شود. حضرت آقا در تیرماه 96 به فرهیختگان کشور چند نکته کلیدی را که قبلا به آن اشاره فرموده بودند یادآوری نمودند که اجرایی نشده است. ایشان بیان فرمودند که حتی میخواستید انجام دهید اما نشد؛ حتی مسئولین قبلی هم میخواستند انجام دهند اما نشد! لابد یکی گره علمی در کار است. بروید گره گشایی کنید. متأسفانه کسی به این نکته کلیدی توجه نکرد و به دنبال گره گشایی نرفت. به نظر من این گره علمی اینست که ما با دستگاه محاسباتی ای محاسبه میکنیم که برای آن جامعه دینی و غیر دینی تفاوتی نمی کند. مثلا در خصوص پرونده هسته ای محاسبات کارشناسی ریاضی وجود داشت که اتفاقا در این مورد از عنوان ریاضی بازی برد-برد هم استفاده شد که مربوط به نظریه بازیهاست که بیان میکند که کنشگران عرصه سیاست و اقتصاد در تصمصیم گیریها چون تصمیم هریک به تصمیم دیگری مرتبط است باید کاری کنند که بیشترین منفعت را ببرند. این نظریه، یک گرایش ریاضیات کاربردی است که به قدری معتبر است که بعد از جنگ جهانی دوم 17 جایزه نوبل علمی برده است. چرا این تئوری معتبر بین المللی در خصوص برجام جواب نداد و خود امضا کنندگان از عبارت خسران مطلق استفاده کردند و بازی باخت برد به نفع آمریکا شد؟ اگر همین مذاکرات بین دو کشور غربی یا شرقی برگزار میشد قطعا بازی برد-برد خواهد بود همانگونه که اکنون در جهان شاهد آن هستیم. اینجا متغیرهای معادله از سنخ متغیرهای قبلی نیست. چون با محاسبات نظریه بازی که برایش ولایت مذاکره کنندگان فرقی نمی کند که تحت ولایت الهیه باشند یا طاغوت. باید در آسیب شناسیها نشان داده شود که به دستگاه محاسبات جدید برای محاسبات سیاستگذاری جامعه اسلامی نیاز داریم تا مرتب شکست نخوریم و از آرمانها فاصله نگیریم. سواد فقط گفتههای غرب نیست که توانایی رفع نیازهای ما را ندارد. باید ارتقای جدیدی در مرزهای دانش ایجاد کرد.
همه صفتهای پروردگار برای همه عالم است جز صفت ولی بودن که فقط برای مومنین است: الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و اولیای کسانی که کفر میورزند طاغوت است: والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات. پس مومنین تحت ولایت الهیه و کفار تحت ولایت طاغوت تصمیم میگیرند و عمل میکنند . در نتیجه نظریه بازی به درد جامعه ما نمی خورد و باید توسیع داده شود و به نظریه جدیدی ختم شود. خاصیت ریاضیات جدید توسعه فناوریهای فیزیک است و خاصیت ریاضیات ما توسعه محاسبات جامعه دینی که سبب میشود مشکلات جامعه را نقطه زنی کرد.
تمام نظریهها بر روی آمار و احتمالات سوار است. حال احتمالات را تحلیل میکنیم. به دودسته مسأله تقسیم میشود:
اول کیسه ای را در نظر میگیریم که در ان 5 مهره زرد 3 مهره آبی و 2 مهره قرمز وجود دارد احتمال اینکه مهره بیرون آورده شده زرد باشد 50 درصد است. اگر مهرهها را ببینیم احتمال برداشتن مهره زرد 100 در صد میشود علت این تناقض ندیدن و نداستن است پس دسته اول محاسبات با استفاده از احتمالات، مسایل حاصل از عدم علم است.
دوم یک تاس همگن شش وجهی را در نظر میگیریم و به بالا پرتاب میکنیم احتمال شش آمدن یک ششم است اگر رباتی طراحی شود که تمام شرایط اولیه را ثابت نگه دارد احتمال شش آمدن 100 در صد میشود. علت این اختلاف عدم توانایی ایجاد شرایط اولیه یکسان است. پس دسته دوم محاسبات با استفاده از احتمالات، مسایل حاصل از عدم قدرت است.
انسان موجودی مختار است با دو شرط علم و قدرت. نداشتن علم و یا نداشتن قدرت مسئولیتی ایجاد نمی کند. اگر جامعه را تشکیل شده از انسانهای مختار تعریف کنیم میتوانیم بگوییم که غربیها هم قایل به اختیارند. اما آنها معتقد به انتخاب هستند نه اختیار . این دو مفهوم متفاوت است. انتخاب بهینه که منظور آنهاست میتواند تبدیل به نرم افزار شود که بهتر از انسان انتخاب کند ولی از روی جبر برنامه است. اما اختیار یعنی میداند که بد است میتواند که ترک کند اما انجام میدهد. بین ریاضیات غرب که ریاضیات انتخاب است و در انتخاب نگاه الهی ندارد و تنها به نفع خود نگاه میکند و ریاضیات ما که ریاضیات اختیار است و می گوید انسان مومن که تحت ولایت الهیه کار میکند، به رضایت خدا نگاه میکند تا تصمیم بگیرد تفاوت وجود دارد. توسیعی که در ریاضیات ایجاد میشود باید مبتنی بر مفهوم فلسفی اختیار از دیدگاه شیعه باشد. تا همانگونه که حرکت را وارد مفهوم ریاضیات قدیم کردند و اصالت ربط ایجاد کردند و بر اساس آن مفاهیم پایه ریاضیات را جدید کردند و توانستند فیزیک مدرن را محاسباتی کنند، باید بتوانیم با توسیع در حکمت متعالیه- که به فرموده حضرت اقا حکمت متعالیه را امتداد اجتماعی ببخشید- آن را پشتوانه ای برای فلسفههای مضاف (جامعه شناسی اقتصاد اجتماعی و...) قرار دهیم. در واقع برای رسیدن به فلسفه جدید باید حکمت متعالیه را امتداد بخشید که همان معنی توسیع است و نباید آن را در اسفار یا کتب ملا صدرا جست. چون هرگونه تحولی را تحول کپرنیکی میدانند و تحول ناسخ را تحول میدانند، در نتیجه حکمت متعالیه را ناکارآمد میدانند. در مدل تحول شناسی علم در مییابیم که دو نوع تحول داریم: اول تحول ناسخ است که زمانی استفاده میشود که در معقولیت یک علم تشکیک میشود دوم تحول در مقبولیت است. یعنی مفاهیم قدیم تا وقتی نیاز را برآورده میکند قابل استفاده است ولی در موارد دقیق تر باید مفاهیم پایه و نگرش محاسباتی را تغییر داد درواقع مفاهیم قبلی را توسیع داد. ما میگوییم در حکمت متعالیه توسیع باید انجام شود یعنی تا وقتی که اعتقادات فردی و ذهنی را سامان دهی کنید حکمت متعالیه بسیار خوب است اما وقتی بخواهید امتدادبخشی اجتماعی بدهید از فرد به جامعه بیایید و مبنای فلسفههای مضاف قرار دهید باید آن را توسیع دهید. همانطور که مرحوم ملاصدرا قصد داشت پرستش خدا را تئوریزه کند ما هم میخواهیم پرستش خدا را در اعمال اجتماعی تئوریزه کنیم. در نتیجه خود را امتداد فلاسفه غرب نمی دانیم چون آنها نمی خواستند پرستش خدا را به اعمال اجتماعی بیاورند. در نتیجه ما امتداد ملاصدرا هستیم. تنها مفاهیم پایه و نگرش روشی را عوض میکنیم اما اصل آن را دور نمی ریزیم. در اینجا اختیار را تعریف میکنیم همانگونه که امام صادق تعریف فرمودند: لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین. یعنی اختیار شما در انتخاب ولایتتان است در ابتدا. یعنی در میدان جاذبه ولایت الله قرار میگیرید یا ولایت کفر. در ادامه میزان قدرت تصرف در عالم خارج اهمیت دارد. که به میزان شدت تولی وابسته است. و همچنین به طلب و شدت طلب. چه ولایتی با چه شدتی از تولی و طلب و با چه شدتی از طلب اینها در اختیار ماست و به ما تفویض شده است. از این به بعد به امداد مافوق نیاز دارید. خود الله اجازه داده تا مدتی طاغوت ولی کفار باشد. پس مافوق میتواند الله یا طاغوت باشد. به میزان امداد قدرت تصرف در عالم خارج پیدا میکنید. پیشرفت غربیهاها هم حاصل امداد ولیشان است. اگر سر از پا نشناختید برای یاری خدا یقین بدانید امداد الهی جاری میشود. دستگاه محاسباتی ما باید این موارد را محاسبه کند تا جام زهر به دست رهبر انقلاب ندهد با بیان اینکه شما شعار میدهید محاسبات علمی نشان میدهد که نمی شود. علم کفار این را میگوید علم متناسب با جامعه اسلامی را پی ریزی کنید.
در مدل تحلیل تاریخ علم تا میگوییم در ریاضیات در زمان دکارت انقلاب شده است قبول نمی کنند و میگویند دکارت کار مهمی نکرده و بقیه کارهای اساسی را انجام دادند. اگر مدل تحلیل تاریخ علم داشتند اینگونه قضاوت نمی کردند. بعضیها میگویند اصلا انقلابی در ریاضیات رخ نداده و همه اش پیشرفت عادی است بعضی میگویند هر لحظه انقلاب علمی رخ داده است. بعضی هم میگویند یک انقلاب روی داده اما در مورد اینکه کدامیک از اتفاقات تاریخ ریاضیات انقلاب بوده اختلاف نظر دارند. در نتیجه باید مدل تحلیل تاریخ علم داشت که دارای شاخصهایی برای دسته بندی وقایع علم باشد. تنها مدل، مدل کوهن است که اگر پارادایمها شکست، انقلاب روی داده ولی اگر ذیل پارادیمها باشد، پیشرفت عادی است. این مدل، خاصیت تاریخ نویسی علم را از بین میبرد. نوشتن تاریخ برای این است که تحلیل گذشته انجام شود تا تبیین حال صورت گیرد و در نتیجه برای پیش بینی آینده استفاده شود. طبق این مدل گذشته ذیل یک پارادایم دیگر است که قابل تحلیل نیست آینده هم ذیل پارادایمی است که هنوز نیامده است پس قابل پیش بینی نیست. پس این مدل فایده ای ندارد. تاریخ علم را اگر میخواهیم خوب بفهمیم باید در سه دسته بررسی کنیم: رشد علم، تکامل علم و تحول و تجدید حیات علم. برای مثال یک بچه از سه سال تا 4 سال مقداری رشد اندام پیدا کرده است. اما همین بچه از سن طفولیت به سن جوانی و بلوغ میرسد این حالت تکامل است و ظرفیت وجودیش تحقق پیدا کرد و به فعلیت رسید. اما یک وقتی از این انسان یک انسان دیگر به وجود میآید. این حالت تحول و تجدید است. حال این را در علم پیاده میکنیم. وقتی در یک علم به مسأله ای بر میخوریم که تاکنون حل نشده ولی میبینیم که مبنای ما ظرفیت پاسخگویی دارد و روشهایمان جواب میدهد. یعنی وقت میگذاریم و یک مصداق جدید به علم اضافه میشود. در این حالت علم رشد کرد. یکبار به مسأله ای بر میخوریم که مبنا ظرفیت پاسخگویی دارد اما روشها پاسخگو نیست. در این حالت باید روش را عوض کنیم تا ظرفیت وجودی آن عینیت یابد. در این حالت میگوییم علم تکامل پیدا کرد. اما زمانی به یک مسأله برخورد میکنیم که اثبات میشود یا لااقل احساس میشود که این مبنا قدرت پاسخگویی ندارد در این حالت باید مبنا و نگرش روشی را عوض کرد و مبنا و مفاهیم پایه ای جدید را ایجاد کرد. در این مورد تجدید حیات یا تحول علم اتفاق میافتد. در واقع بسیاری از خصوصیات علم قبلی را علم جدید به ارث میبرد. حالا شاخصه داریم؛ پس هرجا مبنا عوض شد انقلاب رخ داده است. حال این شابلون را روی تاریخ علم بگذاریم میبینیم که در زمان دکارت مبنا عوض شده است. بقیه تکامل علم است. یک مدل برای تحلیل فلسفی علم داریم که در زمان دیگری به آن میپردازیم فقط سربسته میگویم که اگر ما میخواهیم ریاضی را بررسی کنیم و ببینیم که ریاضیات قدیم چیست سه کتاب هندسه ، حساب و جبر کفایت میکند اما برای ریاضیات جدید 95 گرایش وجود دارد که خواندن یک کتاب هم از هریک از آنها یک عمر زمان میبرد. باید یک مدل ارایه شود که بگوید ریاضیات قدیم چیست ریاضیات جدید چیست ریاضیاتی که میخواهیم چیست. به این میگویند نگاه درجه دو یا نگاه از بیرون به علم که در معرفت شناسی قدیم در مبحث منطق با عنوان رئوس الثمانیه مطرح میشود. یعنی 8 مورد برای نگاه از بیرون به علم در مورد علم باید بررسی شود که البته برخی از آنها شاید بدرد نخورد. ما یک مدل 9 تایی درست کردیم بر اساس مبنا، نگرش روشی، کارآمدی عینی، سوال قابل پاسخ، فضای محاسبات، ابعاد محاسباتی، مفاهیم پایه، حکم و نتیجه و نشان دادیم که اگر تمام اینها را بگویید میتوان فهمید ریاضیات قدیم چیست . بر اساس این 9 پارامتر ریاضیات جدید و تمام 95 گرایشش بر پایه یک معادله میچرخد و آن معادله ای است که ریاضیات جدید برای آن به وجود آمده است. آن معادله اینست که شما که میخواهید چگونگی تغییر را بیان کنید یعنی متغیر من چگونه تغییر میکند آیا مستقل یا به تبع چیز دیگریست پس مینویسیم y=f(x) یعنی متغیر تابع y تبعیت میکند از متغیر مستقل x طبق ضابطه f. اگر این معادله را در ریاضیات جدید حذف کنیم چیزی باقی نمی ماند. این تبعیت بالاجبار است و تمام ریاضیات جدید و آمار و احتمال بالاجبار است. قسمتی که بالاجبار نیست را احتمال مینامند که آن هم انتخاب است نه اختیار. قسمت قابل تحقق ریاضیات قدیم فضای ذهنی بود که محاسباتش صحت داشت. ریاضیات جدید عالم عین است: جایی که حرکت نباشد یا حرکت در یک راستا به صورت یکنواخت باشد این دو یکی میشوند. معادلات علوم انسانی غربی در غرب یا حتی در کشور ما بعضی وقتها جواب میدهد که مانند حالت ریاضیات قدیم و جدید است یعنی هرگاه اراده و خواست مستکبران با ارده و خواست مردم جامعه همجهت بود جواب گرفتند. هرگاه در مقابل اراده و خواست مستکبران اراده وخواست موحدانی مثل امام وحضرت آقا و مردم دنباله رو آنها بود این معادلات شکست خورد. اگر دستگاه محاسباتی آنها میتوانست بین نیروی مومن و نیروی کافر تشخیص بدهد و این را در دستگاه محاسباتی خود ببیند نه آنها باید شکست بخورند نه ما. در نتیجه هر جا شکست حاصل شد علتش عدم محاسبه درست دستگاه محاسباتیشان بود.
چه ریاضیات قدیم و چه ریاضیات جدید یک حکم دارند: همانی و نه آنی یعنی مساوی و نامساوی.
در پایان با توجه به مطالب بیان شده برای توسیع ریاضیات متناسب با نیازهای جامعه اسلامی، ما ریاضیات جدیدی تعریف کردیم که نه ریاضیات قدیم است نه ریاضیات موجود (جدید) بلکه ریاضیات مطلوب است و آن 9 پارامتر را برایش اینگونه تعریف کردیم:
1- مبنای دستگاه جدید باید اصالت ولایت باشد تا اختیار را اختیار ببیند نه انتخاب
2- نگرش روشی آن باید تنظیم گری و نظام سازی باشد نه ترکیب و مجموعه نگری یعنی نخواهد سیستمهای اقتصادی و اجتماعی بسازد بلکه نظام اقتصادی و اجتماعی بسازد
3- کارآمدی آن باید بتواند متغیر بالاراده و الاختیار را ببیند نه متغیر بالاجبار و انتخاب بهینه را
4- ظرفیت پاسخگویی آن باید بتواند چگونگی فاعلیت مقداری این نوع متغیرهای بالاختیار را ببیند
5- فضای قابل تحقق ریاضیات قدیم ذهن ریاضیات جدید عین و ریاضیات مطلوب عوالم وجود است.
6- ابعاد محاسباتی ریاضیات قدیم مکان، ریاضیات جدید مکان و زمان و ریاضیات مطلوب مکان و زمان و اختیار است
7- مفهوم پایه در ریاضیات قدیم نقطه عدمی بود در ریاضیات جدید نقطه وجودی ربطی شد و در ریاضیات مطلوب نقطه وجودی فاعلی است.
8 و 9- حکم و جواب در ریاضیات قدیم تساوی یا عدم تساوی یک عدد بود در ریاضیات موجود تعلق یا عدم تعلق به مجموعه جواب جایگزین شد در ریاضیات مطلوب تولی یا عدم تولی به نظام جواب داریم.
نشانی دانشکده:
تهران _ اتوبان شهید بابایی _ بعد از پل لشگرک _ موقعیت مرکزی _ دانشکده پیامبر اعظم(ص)